روابط کارگری و مقررات حاکم بر آن در ایران قدیم تابع دو عامل مهم بوده است:
در مورد عامل اول باید گفت که در ایران تا دوران مشروطه خواهی سخن پادشاه و رفتار و کردار و تقریر او به منزله قانون بوده است و اراده شخصی او بوده که سیاست دولت را در هرزمینه ای مشخص می ساخته و لذا هیچ نوع قانون و مقررات مشخص و قابل استنادی وجود نداشته است. این مسأله در مورد کارگران هم صدق می کرده است.
در هر سلسله ای که پادشاه مقتدری به گسترش صنایع و رفاه حال مولدین آن ابراز علاقه می نمود عامل انسانی تولید پروبالی گرفته و دستاورد آنها بصورت بارزی نمایانگر این حقیقت بود که عنایت و دست حمایتگری موجب شده است که قدرت خلاقه و دست هنرمندانه آنان در جهت خلق آثار هنری بکار افتد و بعکس.
مذهب نیز نقش مهم و اساسی را در روابط کارگری و کارفرمایی در ایران ایفا کرده و می کند. هم از بعد احکام حاکم بر روابط اجیر و مستأجر در فقه و احکام مربوط به عقد اجاره اشخاص، و هم از جنبه اخلاق مذهبی ای که باید کارگر و کارفرما داشته باشند. از این نظر کارگر اعتقاد داشت که اگر با دلسوزی و جدیت کار نکند مزدی را دریافت می دارد حلال نخواهد بود و کارفرما فکر می کرد که اگر اجرت را کم بدهد برکت از کار او رخت برخواهد بست.