دلیل اول: چنانچه قبلاً ذکرگردید، خرد باوری علمی یکی از مبانی نظری حقوق بشر غرب است. بر اساس این مبنا آدمی به شناخت توانمندی ها، احساسات و نیازهای خویش توانا می باشد؛ ولی از نظر متفکران دینی چنین روشی نمی تواند ما را به شناخت جامع و تام از انسان رهنمون سازد. روش علمی شناخت، به دلیل محدودیت های آن در قالب استقراگرایی و ابطال پذیری، صرفاً دارای ارزش عملی است و در مقام عمل می تواند سودمند باشد، و از واقع نمایی و ارائه حقیقت نظام هستی عاجز است.
دلیل دوم: وجود برخی مقدمات از جمله شناخت نظام عالم هستی، و شناخت نیازهای کاذب از نیازهای واقعی، برای تعیین حقوق بشر لازم است. با توجه به محدودیت توان شناخت انسان، شناخت چنین اموری حتی برای خردمندان، بدون کمک وحی ممکن نیست. بنابراین، تعیین حقوق بشر به وسیله خود آدمی نمی تواند کامل و تمام باشد.
دلیل سوم: تعیین حقوق جهانی برای بشر، مبتنی بر وجود اصولی است که فراتر از دیدگاه های انسان ها باشد. چرا که انسانها به دلیل اختلاف علاقه ها، سلیقه ها و آداب و رسوم نمی توانند به وحدت نظر برسند. بنابراین وجود مرجعی مشترک، که در تعیین موارد بتوان بدان استناد کرد، در صورتی امکان دارد که فراتر از قراردادها و نظر انسان ها باشد.
دلیل چهارم: از آنجا که در بینش توحیدی، خداوند هستی محض و مطلق است و همه عالم از او نشأت گرفته و در هستی خود وابسته به او ست، علم خداوند نیز به نظام هستی تام و کامل است و به تمامی ابعاد حیات آدمی، توانایی ها، نیازمندی ها و استعداد های وی وقوف دارد، بنابراین، تنها خداوند است که راه سعادت و مسیر کمال آدمی را می داند و قادر به هدایت وی به آن می باشد.
از این رو دین به عنوان دستور العمل و تعالیمی که از ناحیه خداوند برای هدایت و کمال انسان آمده است، شامل تعالیمی درباره حقوق وی نیز خواهد بود.