منظور از منشاء حاکمیت، پیدا کردن سرچشمه اقتدار دولت و صلاحیت فرمانروایی موجود در جامعه است و این که ریشه و پایه صلاحیت دولت از کجا نشات می گیرد.
درخصوص منشاء حاکمیت دو دیدگاه کلی وجود دارد:
دراین نظریه، قدرت فرمانروایان از خالق و آفریننده جهان نشات می گیرد و اراده خداوند درسپردن امر فرمانروایی و اعمال قدرت به فرد یا گروه و طبقه ویژه مدخلیت دارد. این نوع حاکمیت سیر نزولی دارد. (بدین معنا که از جانب خداوند بر انسان ها و شخص یا اشخاص خاص این قدرت نازل می گردد). حاکمیت الهی در طول تاریخ در شکل ها و قالب های مختلفی نمود پیدا کرده است.
الف) قالب انسانی – خدایی
انسان با اوصاف خداوند در زمین ظاهر می شود و در واقع انسان خود خداست. مانند فرعون که ادعای خدایی داشت.
ب) قالب مقام الهی
در این قالب، حاکمان مدعی ارتباط با خداوند هستند. مثلاً درمصر پادشاه خود را فرزند خدا می خواند. مثلاً در مصر پادشاه خود را فرزند خدا می دانست.
ج)قالب حق الهی
در این شیوه خداوند حق فرمانروایی را براساس قاعده لطف به فرد خاص یا طبقه خاص تفویض کرده است. در قرون وسطی پاپ های کلیسا این نظریه را قبول داشتند.
د) قالب رسالت
اصلی ترین شکل حاکمیت الهی است. در این قالب حاکمیت از آن خداوند است و از طریق پیامبران به افراد بشر منتقل می گردد.
در اصل ۵۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز این نوع حاکمیت مد نظر قرار گرفته است.