وقتی در مذاکره ای فقط دو نفر درگیر آن هستند، راحت است؛ ولی حقیقت این است که تقریباً در هر مذاکره ای که بیش از دو نفر شرکت دارد مشکل است. طرف های مختلف متعددی ممکن است دور میز مذاکره بنشینند یا هریک از دو طرف مذاکره نمایندگان افراد و اشخاص حقوقی دیگر نظیر مقامات مافوق، هیات مدیره، یا کمیته ها باشند که باید جوابگوی آنان باشد. هر اندازه تعداد افراد درگیر در مذاکره فزون تر باشد آثار منفی روش چانه زدن روی مواضع جدیتر و سختتر می شود.
اگر ۱۵۰ کشور با یکدیگر مشغول مذاکره باشند، همانطور که در کنفرانس های سازمان ملل متحد روی میدهد، چانه زدن روی مواضع تقریباً محال و غیرممکن است. ممکن است همه، جز یک کشور بگویند آری، دادن امتیازات متقابل مشکل است: شما باید به چه کسی امتیاز بدهید؟ در چنین وضعی چانه زدن روی مواضع منتهی به تشکیل ائتلاف هایی بین کشورهایی می شود که منافع مشترک آنان بیش از آنکه جنبه ماهوی داشته باشد جنبه سمبولیک دارد. در سازمان ملل چنین اتئلافهایی مذاکرات “شمال و جنوب” یا “شرق و غرب ” را بوجود می آورد. چون در هر گروه تعداد زیادی عضو وجود دارد پرورش و بسط یک موضع مشترک مشکل تر می شود. بدتر اینکه وقتی با رنج و ناراحتی بسیار روی موضع مشترکی توافق می کنند تغییر و دورشدن ازآن مشکل تر می شود. هنگامیکه باید تایید مقاماتی که در جلسات مذاکره حضور ندارند، در مورد نتیجه مذاکرات، گرفته شود وضع از این هم مشکل تر می شود.