آثار و عواقب تصمیمات مربوط به روابط کارگر و کارفرما به قدری در جامعه جدی و مهم و بارز است که دولت ها به هیچ وجه نمی توانند در قبال نحوه شکل گیری روابط مزبور بی تفاوت بمانند. امروزه سندیکاهای کارگری و کارفرمائی از مهم ترین گروه های فشار و موثرترین آنها در تکوین سیاست های رسمی کشورها هستند و به طور کلی در دنیای جدید بویژه در کشورهای صنعتی شمال(و بعضاً در کشورهای درحال توسعه جنوب)روابط کارگری و کارفرمایی از شکل روابط یک جانبه فردی و خصوصی خارج شده و جنبه گروهی و صنفی و اجتماعی به خود گرفته است. در نتیجه سطح دخالت دولت ها و توجه آنها به این روابط نیز متناسب با توسعه و تحول حقوق کار افزایش چشمگیری پیدا کرده است به نحوی که این شبهه برای بعضی از حقوقدانان بوجود آمده است که دولت حقوق کار را بصورت شعبه ای از حقوق اداری درآورده است. در حالی که این بیان به نظر مبالغه آمیز می رسد. زیرا در حقوق اداری مستخدم در برابر قدرت عمومی ای قرار گرفته است و بیشتر اعمالش، اعمال حاکمیت بوده و هدف اصلی اش تأمین امنیت و حفظ نظم و منافع عمومی است.
در حالی که در حقوق کار، کارفرما به دنبال حفظ و تامین منافع شخصی خود بوده و در بیشتر مواقع مترصد آن است که حقوق طرف دیگر قضیه را که از لحاظ امکانات و اطلاعات و موقعیت اجتماعی در موضع ضعیفی قرار دارد به نفع خود نادیده بگیرد.