حیات و بقای آدمی نیازمند خوراک و پوشاک و مسکن است و بدست آوردن این امکانات مستلزم کار و تلاش می باشد. اما “رابطه کار” بین انسان ها وقتی پدیدار شد که برخی افراد به فکر استفاده و بهره کشی از نیروی کار همنوعان خود افتادند. این روند گاهی جنبه استثمار داشت که در نهایت به برده داری منجر می شد. به هرحال در طول تاریخ انسان های ضعیف اعم از برده یا اجیر به شدت تحت ستم و سوء استفاده قوی ترها بوده اند. که به مرور زمان این عوامل موجب شکل گیری نوین روابط کار و در نتیجه تشکیل حقوق کار شد.
همراهان گرامی، در این راستا گروه میزان بر آن شد، مجموعهای با عنوان حقوق کار را ارائه دهد که راهنمای شما در این زمینه باشد. تا پایان این مجموعه با ما همراه باشید.
ظلم و اجحاف بیحدوحصری که بر کارگران بویژه، زنان و کودکان و کارگران بیمار می رفت و تبعات اجتماعی بسیار زشت آن و نیز ناهنجاری های ناشی از این وضعیت غیرانسانی صنایع و کارخانجات، بالاخره قانون گذاران را ناچار به مداخله کرد. نحستین قانون کار در انگلستان در سال ۱۸۰۲ وضع گردید که به محدود کردن ساعات کار کودکان مربوط می شد. در سال ۱۸۳۳ قانون کار دیگری درباره کاهش ساعات کار، ممنوعیت کار در شب و بازرسی کار تصویب شد. در فرانسه گزارش ویلرمه افکار عمومی آن کشور را تکان داد و تصویب قانون ۲۲ مارس ۱۸۴۱ را در پی داشت این قانون به کار گیری کودکان کمتر از ۸ سال را ممنوع کرده و مدت کار روزانه کارگران را کاهش داد و یک روز را به عنوان تعطیلی هفتگی مقرر نمود. در ۲۱ مارس ۱۸۸۴ به موجب قانون دیگری آزادی تشکل های کارگری اعلام شد و قانون گذار فرانسوی، آزادی سندیکایی را به رسمیت شناخت.
اما آیا وضع قوانین نتیجه مهر و شفقت و روحیه متعالی قانون گذاران بوده و تضمینهای مزبور موهبتی بوده اند که از سوی قانون گذاران به کارگران اعطا شده اند؟ یا در نتیجه درگیری ها و مبارزات دامنه دار و مستمرکارگران در طول سالیان دراز بوده است که آنها به حق خود (هرچند بطور نسبی) رسیده اند؟ برای پاسخ به این سوال ذکر این نکته ضروری است که در فرآهم کردن زمینه های دخالت قانون گذاران در روابط کار و در نتیجه شکل گیری تدریجی مقررات کار دو عامل مهم موثر بودند:
عامل اول عبارت بود از افکار و عقاید آزادی خواهانه ای که بوسیله فیلسوفان و مبارزین سیاسی ابراز شد این عامل هرچند نسبت به عامل دوم یعنی نقش خود کارگران و مبارزات آنها، فرعی تر بود اما در بیداری کارگران و آگاهی آنها از حقوق خود اثر چشم گیری داشت.
عامل دیگر احقاق نسبی حق کارگران، همچنانکه اشارت رفت مطالبه مستمر و سرسختانه این حقوق بوسیله خود کارگران بود. افکار آزادی خواهی و فکر همبستگی گروهی به تدریج بین کارگران گسترش یافت و علیرغم ممنوعیت اجتماع کارگران، تشکل های کارگری شکل گرفتند و از آن روی که منافع و خواسته های تمامی کارگران با هم شباهت داشت گروه های کارگری رفته رفته ائتلاف و اتحاد خود را بزرگتر کرده و نیروی عظیمی را بدست آوردند و دولتها را مجبور به پذیرفتن خواسته های جمعی و صنفی خود نمودند.
در نهایت، وضع قوانین پیشرفته کار به تنهایی نمی تواند گره از مشکلات عدیده کارگران بگشاید بلکه بهترین تضمین رعایت و اجرای حقوق کارگران، به رسمیت شناختن تشکیلات مستقل کارگری است که نمایندگان واقعی کارگران بدون وابستگی به دولت و ملاحظات سیاسی خواسته ها و حقوق صنفی و شغلی خود را مطرح و مطالبه نمایند و با مذاکره جمعی آنها را در قراردادهای دسته جمعی بگنجانند و در صورت امتناع کارفرما از اجابت منطقی تقاضاهایشان، خود کارگران با سلاح اعتصاب حقوق خود را به دست آورند.