بر اساس این نظریه هدف اصلی، باید ترسیم قلمرو مشخص برای قدرت دولت باشد تا نتواند به حقوق و آزادی های فردی تجاوز نماید: مکاتب لیبرالیسم(اصالت فرد) با توجه به مبانی حقوق فطری از این نظریه بهره جسته است. لازم به ذکر است که مقولات مربوط به آزادی های اشخاص یا آزادی های فردی، آزادی های اقتصادی، آزادی های فکری، اندیشه و مذهب بر اساس این نظریه مورد توجه قرار گرفته اند.
هدف آزدی گرایان و لیبرالیست ها علاوه بر ترسیم جرایم فردی، این بوده است که در قلمرو دولتی نیز اصولی حقوق وضع کنند از خود کامگی ها جلوگیری نمایند. آزادی مطبوعات، آزادی احتماعات و تظاهرات بر پایه این نظریه در شبکه حقوقی اکثر کشورها اروپایی و سپس در جهان شکل گرفتند.
مشارکت هر شهروند در صورت بندی اراده عمومی و واگذاری زمام امور به نهادهای فرمانروا، پایه این نظریه را تشکیل می دهد. بر اساس این نظریه، که از بینش ژان ژاک روسو و سایر پایه گذاران قرارداد اجتماعی و نیز بوسیله ژاکوبن های انقلابی و افراطی پایه گذاری شد، آزادی فردی به معنای مقاومت فرد در برابر قدرت نیست بلکه مشارکت در صورت بندی قدرت است.
مارکس ضمن تقدیر تمییز آزادی واقعی و آزادی صوری، متذکر می گردد که آزادی اصیل و اساسی،آزادی واقعی است؛ و اگر این آزادی در جامعه به وجود آید خود به خود آزادی های عمومی و صوری نیز حاصل می گردد. در این نظریه حکومت طبقه کارگر باید با قهر انقلابی قدرت را به دست گیرد و از ابزارهای حکومت برای امحاء استثمار طبقاتی استفاده کند. در این مکتب عامل کارگزار و حامی حقوق و آزادی ها، دولت است؛ دولتی که خود از فرد فرد شهروندان نشأت گرفته است.