چنین رژیمی در یونان باستان سابقه دارد. اگر همه شهروندان به صورت مستقیم، حاکمیت را اعمال نمایند یا دست کم در انجام وظایف اصلی آن مستقیماً مباشرت داشته باشند به آن “دموکراسی مستقیم” اطلاق می گردد. در قرن هیجدهم ژان ژاک روسو، مسئله دموکراسی مستقیم را مطرح نمود و با طرح نظریه “اراده همگانی و عمومی”، نقش شایانی در استقرار حاکمیت مردم و دموکراسی مستقیم داشت. امروزه به دلیل نظام تقسیم کار، گستردگی جمیت و سرزمین، امکان اجرایی حاکمیت مردم به شکل مستقیم نیست.
در این گونه رژیم ها به جای این که مردم به صورت مستقیم، حاکمیت را اعمال کنند، از طریق نمایندگان خود به اعمال آن می پردازند. اندیشه “نمایندگی” و دموکراسی غیرمستقیم (با واسطه) با جوامع بزرگ و پرجمعیت امروزی سازگاری بیشتری دارد.
در این شکل، مردم با انتخاب نمایندگان خود در قالب انتخاب قوه حاکم، بویژه “پارلمان”، اداره امور عمومی را به دست می گیرند.
اندیشه حاکم در این رژیم این است که حاکمیت متعلق به “ملت” است؛ لذا پارلمان و دیگر نهادهای حکومتی “نماینده ملت” محسوب می گردند.
از ترکیب دموکراسی مستقیم و غیر مستقیم به وجود می آید.
در این نوع رژیم سیاسی، اعمال حاکمیت با مشارکت مستقیم مردم و تصمیم حاکمان صورت می پذیرد.
البته در این شکل نیز اصل بر وجود مجالس مقنن و تصمیم گیری از سوی نمایندگان مردم است؛ لیکن به خود شهروندان نیز حق داده شده است طبق ضوابطی، مستقیماً قدرت سیاسی و حاکمیت را عمال نمایند.
پس به نحوی می توان گفت دموکراسی نیمه مستقیم، شاخه ای از “دموکراسی غیر مستقیم ” است.