با توجه به آنچه درباره حقوق فطری از دیدگاه اسلام بیان شد، می توان نظریه ای را که در دوران جدید در غر ب تحت عنوان حقوق طبیعی مبنا قرار گرفته، ارزیابی نمود. بدین منظور به بیان و بررسی برخی اشکالاتی که در این باره طرح شده است، می پردازیم:
ا. اشکال اول: طبیعت همان ماهیت است. از آنجا که در فلسفه اسلامی ثابت گردیده، اصالت با وجود است، لذا طبیعت امری اعتباری است و نمی تواند خواستگاه حقوق باشد.
ب. اشکال دوم: اگر طبیعت مبنای حق باشد، هنگام تزاحم طبایع-اعم از طبیعت های حیوانی و انسانی-چه چیز ملاک قرار می گیرد؟ این ملاک هرچه باشد امری غیر از طبیعت خواهد بود و به همین دلیل طبیعت نمی تواند ملاک نهایی باشد، پس خاستگاه حق امری غیر از آن است.
ج. اشکال سوم: شناخت طبیعت و استعدادهای طبیعی بشر در پرتو روش های علمی جدید شناختی ناقص است؛ از این رو، قادر به نشان دادن ابعاد مختلف نیازهای انسان نمی باشد. بنابراین، مبنا قرار دادن حقوق طبیعی، آن هم براساس استعدادهای مادی انسان بینشی ناقص به حیات بشر است.
د. حل اشکال از طریق توجه به فطریات شناختی: شناخت های فطری ذهن انسان هنگام تولد از جمله مباحثی است که اندیشه فلاسفه را به خود مشغول کرده است. افلاطون بر اساس نظریه بازتابی شناخت، اظهار داشت: معلومات انسان چیزی جز یاد آوری آنچه در عالم مثل نسبت بدان شناخت پیدا کرده است، نیست.
حکمای اسلامی معتقدند که انسان فاقد هرگونه تصور پیش از تجربه است، ولی برخی از تصدیقات وجود دارد که قبل از تجربه برای انسان حاصل می شود، نظیر علم حضوری انسان به وجود خودش.
ه. حل اشکال از طریق توجه به گرایش های فطری: از نظر اسلام، انسان در ناحیه خواست ها و گرایش ها خود نیز دارای فطریاتی است این گونه خواست ها دو گونه است: ۱-خواست ها و گرایش های مادی و جسمی.۲-خواست ها و گرایش های معنوی و روحی.
و. اشکال چهارم: از آنجا که حقوق طبیعی غرب در دوران مدرن، براساسی غیر الهی بنیان شده و طبیعت انسان را بدون لحاظ فرجام و غایت در نظر گرفته است، انسان در برابر حقوق خویش مسئول شناخته نمی شود و قادر است این حقوق را از خویش سلب نماید. بر این مبنا است که خودکشی کاری مجاز خواهد بود؛ اما در نظر اسلام، حقوق طبیعی با فطری این امر مورد لحاظ قرار گرفته است و انسان در باب حقوق خویش لجام گسیخته نیست، بلکه تنها قادر به کاربرد مسئولانه آن می باشد.