ظهور حضرت مسیح علیه السلام با اقتدار امپراتوری رم و پذیرش نسبی عقاید رواقیان و علمای حقوق رم درباره انسان در این منطقه، همزمان بود. با پیدایش دین عیسوی، مسئله برابری انسان ها به طور جدی تر مطرح شد و با اقبال عمومی مواجه گردید و جامعه انسانی به جامعه ای اطلاق شد که همه انسانها را در بر می گرفت. ارمغان مهم مسیحیت برای مردم آن دوران، حس ترحم و شفقت نسبت به همنوعان و محرومان و ترویج انسان دوستی بود. از طرف دیگر، حاکمیت مطلق امپراتوری برهمه امور مردم، مورد سوال و تردید واقع شد و امور دینی از حوزه اختیارات دولت خارج و به مسیح و حواریون وی واگذار گردید.
در سال ۳۱۳ م، کنسانتین ، امپراتور رم، مسیحیت را در شمار ادیان مجاز اعلام کرد و هشتاد سال بعد، مسیحیت آیین رسمی امپراتوری شد. مشکلی که از اوایل پیدایش مسیحیت وجود داشت و روز به روز قویتر میشد، مسئله رابطه دین و دولت بود. با تقویت موضع دینداران مسیحی و تدین امپراتور این مشکل شدیدتر شد، زیرا امپراتور به عنوان یک مسیحی، به خود حق می داد در امور دینی دخالت کند. این امر به مداخله علمای مسیحی در باب تنظیم اصولی درباره رابطه دین و دولت و جامعه سیاسی منجر شد. آری آنان در تحول حقوق بشر در غرب به طور مستقیم و غیر مستقیم تاثیر داشتند.